Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسکانیوز»
2024-05-01@14:30:20 GMT

شهیدی که روز تولد و شهادتش روز عید قربان بود

تاریخ انتشار: ۱۰ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۸۷۷۴۰

شهیدی که روز تولد و شهادتش روز عید قربان بود

زهره حاجیان- کاشی شماره 1ساختمان بلند مرتبه کوچه آل محمد در بن بست شهید لطیفیان میدان الغدیرهیچ نشانه ای ازحضور خانواده شهیدان "محمد و احمد ممیوند" ندارد اما به لطف همسایگان خوب و مهربان کوچه به راحتی می توانی خانه را پیدا کنی و زنگ واحد 8 را به صدا در آوری و ببینی مادر و خواهران شهیدان منتظرت هستند و با اینکه عقربه های ساعت 8 شب 5 شنبه را نشان می دهد با روز باز ما را می پذیرند .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

درواحد که باز می شود یک دنیا از تمیزی می دود توی چشممان .همه وسایل با دقت و سلیقه سر جایشان چیده شده و برق می زند و دو دختر در کنار رسیدگی به امور خانه مانند پروانه دور مادرمی چرخند تا آب در دلش تکان نخورد.

مادرشیرین زبان است، مرتب لبخند می زند و خاطراتش را دقیق با ذکر روز و ماه بیان می کند به طوری که بعد از یک ساعت نشستن پای صحبت های او دلمان نمی خواهد خداحافظی کنیم.

تولد و شهادت روز عید قربان

موذن اذان روز جمعه 5 مهر ماه که مصادف با عید قربان بود را سر داده بود که به "غلامعباس " مژده دادند که صاحب پسری شدی و او دستش را به سمت آسمان گرفت و خدا را شکر کرد و نامش را "محمد" گذاشت.

"صغری ترابی سفیدابی" با بیان اینکه محمد پسر خوبی بود و با خودش خیر وبرکت آورد می گوید: پدرش همیشه می گفت محمد و احمد از سرما زیاد هستند و خدا به ما لطف کرده که بچه هایی به این خوبی داده است.

او می گوید: غلامعباس خیلی از بچه هایش راضی بود و طاقت ناراحتی هیچکدام از آنها را نداشت و خدا خیلی دوستش داشت که پیش از شهادت محمد و احمد فوت کرد و غم از دست دادن آنها را ندید.

همیشه همه را خواندن نماز و شناخت خداوند دعوت می کرد و به مردم کمک می کرد. مادر با شیرین زبانی اینها را می گوید.

نمی توانستی در کوچه و محله پیرزن یا پیرمردی را ببنی که نیاز به کمک دارند و محمد کنار آنها نباشد. اگر پیرزنی وسیله ای خریده بود و توان جابجا کردن آن را نداشت محمد با علاقه وسایل را می گرفت و به خانه او می برد و افراد سالمند همیشه او را دعا می کردند.

لبخند روی لبهای مادرمی نشیند و شمرده شمرده ادامه می دهد: یادم هست در گلدسته زندگی می کردیم آن روزها محله گلدسته روستایی و خاکی بود. محمد4-3 ساله بود و در کوچه با خاک و شن و ماسه بازی می کرد و با استفاده از سنگ و چوب باغ می ساخت که عفت دختر همسایه آمد و باغ کوچک او را خراب کرد و محمد با خاک انداز به سر او کوبید و سر دخترک شکست و مادر بچه سرو صدای زیادی کرد و پدر عفت با چوب می خواست سر محمد را بشکند که آرامشان کردم و او را به درمانگاه بردم.

او با لهجه شیرین اراکی می گوید: شما یادتان نمی آید آن روزها دارو و درمان شکستگی سر اینطور نبود و بخیه نمی زدند سر را با دارویی به نام "دواگلی" یا "مرکوکورم" تمیز می کردند و روی زخم را پودر پنی سیلین می ریختند تا عفونت نکند و هر روز پانسمان را با همین دارو عوض می کردند و من عفت دختر همسایه را یک هفته در خانه خودمان نگهداشتم و سرش را پانسمان کردم تا خوب شد اما محمد هرگز از کارش عذرخواهی نکرد و می گفت اگر باغ مرا خراب نمی کرد من او را نمی زدم حتی سال ها بعد که محمد سرباز بود عفت می گفت خوب کردم باغت را خراب کردم و محمد می گفت من هم خوب کردم سرت را شکستم ...

از اولین گروه سربازان جمهوری اسلامی بود

ابتدایی و راهنمایی را در گلدسته خواند و بعد از سوم راهنمایی درس را رها کرد و در کارخانه بوتان شروع به کار کرد.

فاطمه ممیوند خواهر شهیدان این را می گوید و ادامه می دهد: همان سال بود که زمزمه های انقلاب بین مردم شنیده می شد و محمد و چند نفر از کارگران اعلامیه ها و عکس امام خمینی را پخش می کردند مسئولان فهمیدند و آنها را اخراج کردند اما با پیروزشدن انقلاب آنها را به کار دعوت کردند اما محمد قبول نکرد و به کارخانه بوتان برنگشت.

فاطمه ادامه می دهد:محمد از اولین گروه سربازان بود که در جمهوری اسلامی به خدمت اعزام شدند. آن روزها سربازی یک سال بود و در همان سال در کنار خدمت اول دبیرستان را خواند و گواهینامه رانندگی اش را گرفت و در زمان خدمت به آچار فرانسه معروف شده بود و هر کاری در پادگان به او محول می شد را به نحو احسن انجام می داد و بعد از پایان خدمت در سپاه پذیرش شد و ازاولین اعضای سپاه پاسداران بود.

محمد در عملیات آزاد سازی خرمشهر مجروح شد

انگار همه رزمنده های دوران جنگ یک ویژگی مشترک داشتند و حتی پس از مجروح شدن هم نمی توانستند درخانه بمانند و به محض اینکه کمی بهتر می شدند با اشتیاق به جبهه بر می گشتند.

بهاره ممیوند خواهر دیگرشهید یک جزء قرآنی که هر شب می خواند را تمام می کند و می گوید: درعملیات بیت المقدس در آزاد سازی خرمشهر از ناحیه زانو مجروح شد و باعث شد 3 ماه در بیمارستان و خانه بماند و در همه مدتی که خدمت می کرد فقط همین سه ماه در تهران بود و بقیه زمان را درجبهه ها با مسئولیت های بالا خدمت می کرد اما هرگز از خودش و مسئولیت هایش در خانه تعریف نمی کرد.

مادر درمورد محمد می گوید: محمد شاگرد "حجت الاسلام کافی" بود خیلی با محبت بود و به من و پدرش و همه بزرگترها احترام می گذاشت و به همه سفارش می کرد که قدر پدر و مادرها را بدانید و دخترهایم هم به توصیه های او گوش کردند و همیشه مراقبم هستند و از من پرستاری می کنند و اگر دخترهایم نبودند حتما سال ها پیش مرده بودم.

مادر شهیدان می گوید: محمد روز عید قربان به دنیا آمد و روز عید قربان هم درگلدسته تشییع شد آن روزها من قوی تر بودم برای شناسایی به سرد خانه رفتم آنجا مادر شهیدان را راه نمی دادند من گفتم خاله شهید هستم و رفتم و محمد را دیدم و روز عید قربان با حضور تعداد زیادی از اهالی گلدسته تشییع شد و درامامزاده عباس(ع) دفن شد.

مادررزمنده ای که پشت جبهه خدمت می کرد

بیشتر کسانی که هنوز هم در گلدسته زندگی می کنند خوب به یاد دارند که "صغری ترابی " از مهمترین کسانی بود که در پشت جبهه کار می کرد و برای رزمندگان مربا و حلوا و کمپوت درست می کرد ،ملحفه می دوخت و بافتنی می بافت.

مادر شهید می گوید: به میدان حسن آباد می رفتم و کلی کاموا می گرفتم و بین زنان پخش می کردم تا برای رزمندگان شال و کلاه ببافند و اگر کسی بلد نبود آموزش می دادم.

مادر بزرگش دوست داشت روحانی شود

شهید"احمد ممیوند" 4 سال از محمد کوچکتر بود و درست 4 سال پس از محمد به شهادت رسید.

برای مادر نام احمد مساوی با مظلومیت است و می گوید:اگر ساعت ها در کنارش

می نشستی و سوالی نمی کردی حرف نمی زد و حتی نمی گفت گرسنه ام همیشه پدرش می گفت احمد درحد ضرورت حرف می زند.

مادر با یاد آوری خاطره ای از احمد می گوید: کلاس چهارم بود که او را کلاس قران گذاشتم .آن روزها خانم معلمی بود که قران درس می داد و ماهیانه 12 تومان پول می گرفت. بچه ها به او خاله می گفتند و احمد خیلی زود توانست قران را یاد بگیرد و دو سال بعد مربی قران و معاون خانم معلم شد و به بچه ها درس می داد و شاید همین تلنگری بود تا پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان انوری با معدل 19 به حوزه فیضیه قم برود و روحانی شود .

مادر شهید با اشاره به اینکه مادربزرگ بچه ها خیلی دوست داشت که احمد روحانی شود می گوید: مادرم همیشه می گفت کاش احمد قاری قران شود و برای من بخواند تا دلم روشن شود.

احمد 5 سال در حوزه علمیه قم درس می خواند و در این مدت به صورت مرتب به جبهه می رود و به عنوان مبلغ دینی خدمت می کند اما زمانی که جبهه ها نیاز به نیرو داشتنر لباس رزم می پوشید و به خط مقدم می رفت.

اگر دختران احمد نبودند دنیا یک چیزی کم داشت

مادر شهیدان می گوید: محمد ازدواج نکرد اما احمد به پیشنهاد من ازدواج کرد و خدا را شکر دو دختر خوب ازاو به یادگار مانده است .

وقتی بحث ازدواج کردن احمد آقا با "زهرا ترابی" دخترعموی مادر شهید پیش می آید لبخند رضایت صورت مادر و خواهران شهیدان را می پوشاند و با علاقه و اشتیاق و رضایت ازآن روزها یاد می کنند.

فاطمه – خواهر شهید- می گوید: مادر، "حاج حسین نعمتی " فرمانده پایگاه بسیج گلدسته که دوست مشترک محمد و احمد بود را واسطه کرده بود تا احمد را تشویق به ازدواج کند و خدا را شکر که همسر خوبی نصیبش شد و دخترانش نور چشم ما هستند.

خواهران شهید نام معصومه و مرضیه را بدون پیشوند خانم آن هم با تشدید به زبان نمی آورند .

بهاره خواهر شهیدان می گوید: "معصومه خانم" و "مرضیه خانم" به معنی واقعی خانم هستند هر دو کارشناسی ارشد میکروبیولوژی دارند وهمیشه همراه مادر خوبشان با ما در ارتباط هستند.

مادر حرفشان را قطع می کند و می گوید: اگر دختران احمد نبودند دنیا یک چیزی کم داشت و آنها نور چشم من هستند.

احمد معلم بود

مادر در مورد نحوه شهادت احمد می گوید: احمد در قم درس می خواند و روزهای 5 شنبه در مدرسه ای در گلدسته دینی و قران درس می داد و برای این که بتواند به ما سر بزند پنج شنبه را انتخاب کرده بود و ما همیشه پنج شنبه ها منتظر او بودیم اما آن روزچهار شنبه برای خداحافظی از من و خواهرانش آمده بود دخترها مدرسه بودند و من برای گرفتن کارنامه به مدرسه رفته بودم احمد آمده بود و به همسایه ها گفته بود به مادر بگویید برای خداحافظی آمده بودم اما بگویید که چهار شنبه هفته بعد برمی گردم.

مادر ادامه می دهد:وقتی همسایه مان پیغام احمد را رساند ته دلم لرزید و گفتم احمد دیگر بر نمی گردد و شهید می شود و درست چهارشنبه ای که قرار بود برگردد جنازه اش همراه با شهید رضا علیخانی برگشت...

مادری با طبع شعر و شاعری

مادر هنرمند است و برای بیشترحرف هایی که می گوید یک ضرب المثل مناسب هم بیان می کند و علاوه بر آن شعرهای زیادی هم ازحفظ دارد.

او با اشاره به اینکه اگر 10 پسر هم داشتم به جبهه می فرستادم می گوید: آنکس که تو را شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند /دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی / دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟ و من می مانم که جرات و شجاعت و طبع بلند این مادر را چگونه توصیف کنم؟

مهربانی همسایه ها

تازه چشم مادر جراحی شده و بهاره مرتب به ساعت نگاه می کند تا قطره ها را به موقع در چشم مادر بچکاند .

مادر به مهربانی همسایه ها و به ویژه همسایگان ساختمان اشاره می کند و می گوید: سال ها در گلدسته زندگی کردیم و از 10 سال پیش به یافت آباد آمدیم و از 3 سال پیش هم در این ساختمان زندگی می کنیم و ازهمه همسایگان راضی بودم و هستم .

او با اشاره به اینکه همسایه های این ساختمان و این کوچه مانند همسایگان 20-30 سال پیش هستند می گوید: همسایه ها پشت هم را خالی نمی کنند و به هم احترام می گذارند به ویژه وقتی بدانند که خانواده شهید هستند احترامشان چند برابر می شود.

فاطمه –خواهر شهیدان- می گوید: همسایگان دراعیاد و مناسبت ها به ما سرمی زنند و در ایامی که مادر بیمار بود به عیادت می آمدند و حس دوستی و مهربانی در بین همسایگان مانند سال های گذشته وجود دارد.

او ادامه می دهد: اگر یکی ازهمسایگان به سفر زیارتی برود همه همسایه ها جمع می شوند و با هم به خانه او می روند و در مراسم جشن و عروسی هم با همه توان به یکدیگر کمک می کنند.

از شهرداری ممنونیم

مادر شهید به دلجویی و سرکشی شهرداری منطقه اشاره می کند و می گوید: هر چند ماه یک بار از طرف شهرداری و بنیاد شهید به دیدن ما می آیند و من از همه آنها راضی هستم و خدا را شکر که روی مرا زمین نمی اندازند و هر بار با خواهش من برای صرف ناهار می آیند و آبگوشتی دور هم می خوریم .

مادر مانند دیگر خانواده های شهید از کسی انتظاری ندارند و به همین سرکشی و دلجویی ها خرسند و راضی است و می گوید: همین که خانواده شهدا احساس کنند که از یاد نرفته اند و برای مسئولان مهم هستند کافی است .

یادمان :

نام : محمد ممیوند

نام پدر:غلامعباس

تولد: 5 مهرماه 1338

شهادت:31 مرداد ماه 1262

عملیات: والفجر 2

محل شهادت : پیرانشهر

نام : حجت الاسلام احمد ممیوند

نام پدر : غلامعباس

تولد: 23 فروردین 1341

شهادت : 31 خرداد 1366

عملیات : نصر4

محل شهادت : ماووت عراق

منبع: ایسکانیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۸۷۷۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید اسدپور در شیراز

مراسم استقبال از پیکر شهید سیدعلاءالدین اسدپور؛ از شهدای دوران دفاع مقدس امروز، ۱۲ اردیبهشت‌ در فرودگاه شهید آیت‌الله دستغیب شیراز برگزار شد. - اخبار استانها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شیراز، پیکر شهید سید علاءالدین اسدپور در میان استقبال مردم وارد فرودگاه شهید دستغیب شیراز شد. این شهید متولد 20 تیر 1349 بود که در عملیات بیت‌المقدس 7 در تاریخ 23 خرداد 67 در منطقه شلمچه در سن 18 سالگی به شهادت رسید.

پیکر شهید اسدپور که بعد از تفحص به عنوان شهید گمنام اعلام شده بود، با آزمایش‌های دی‌ان‌ای شناسایی و امروز به زادگاه منتقل شد. 

پیکر این شهید امروز با استقبال مردم و مسئولان از طریق فرودگاه شهید آیت‌الله دستغیب وارد شیراز شد و مادر شهید اسدپور پس از 37 سال دوری، فرزند خود را در آغوش کشید.

محفل انس با قرآن کریم با حضور 120 قاری و آیت‌الله دژکام، نماینده ولی فقیه در استان فارس امشب، 12 اردیبهشت‌ با حضور پیکر شهید اسدپور در مسجد نصیرالملک شیراز برگزار خواهد شد.

پیکر شهید بزرگوار در نماز جمعه لپویی حضور می‌یابد و جمعه شب هم همزمان با نماز مغرب و عشاء مراسمی با حضور پیکر این شهید بزرگوار در مسجد امام حسن (ع) شهر زرقان برگزار خواهد شد.

مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر شهید اسدپور روز شنبه، 15 اردیبهشت‌ همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) از ساعت 15 از مرکز بخش رحمت آباد از توابع شهرستان زرقان آغاز شده و به سمت زادگاهش روستای آغلجو ادامه می‌یابد و در نهایت پیکر شهید در گلزار شهدای روستای کورکی به خاک سپرده خواهد شد.

انتهای پیام/424

دیگر خبرها

  • مادر شهید «ابراهیم دادگری» در همدان آسمانی شد
  • ۷۵۰ شهید دفاع مقدس تک فرزند خانواده بودند
  • آسمانی شدن مادر روحانی شهید حبیب الله رضایی در رودسر
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید اسدپور در شیراز
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید در شیراز
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • ۳۵۰ هکتار از اراضی کشاورزی شهرستان کاشمر سند دار شد 
  • استخراج ۱۸۳ هزار بشکه نفت در بهمئی/ سد آبریز آرزویی بر دل مردم
  • گرامیداشت سالروز تولد سیمین دانشور برگزار شد